شــــاید بگــــذرم از تو امــــا
حســـــابِ لبهــــات
از تمـــامِ تـــو جـــداست
الکــــی ســــت مگــــر
مـــن از آن لبــــها
دوســـتت دارم شنیـــده ام
من اگر عاشقانه می نویسم…
نه عاشقـم !، نه شکست خورده …
فقط می نویسم تا عشق یاد قلبم بمانـد …!
در ایـن ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها ،
فقـط تمـرین آدم بـودن میکنم …
نمیدانم گنجشک هایی که شبیه هم هستند همدیگر را چگونه می شناسند
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمی شناسی...
نمیدانم تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم یا نفسم را به اندازه ی تو ؟
نمیدانم چون تو را دوست دارم نفس میکشم یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم ؟
نمیدانم زندگیم تکرار دوست داشتن توست یا تکرار دوست داشتن تو زندگیَم ؟
تنها میدانم ، بسیار میخواهم تو را …
پارسال با او در زیر باران راه می رفتم
امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشک هایم دیدم
شاید باران پارسال اشک های فرد دیگری بود